رقص کاه و باد
دشت پهناور، خرمن های طلایی گندم را چون کوه هایی در آغوش گرفته بود، نسیمی سبک و بازیگوش ،پر شور در میان خرمن ها می چرخیدو کاه ها رابا خود به رقص در می آورد. دسته ای از کاه ها ، سبک و آزاد از خرمن جدا شدند و در هوا بالا رفتنند.
پرهام که درکناری ایستاده بود.محو تماشای حرکت آنها بود.کاه ها چرخ می زدند و بالا می رفتند .با نسیم هماهنگ و همراه در جشنی بهاری می رقصیدن.
پرهام آهسته زمزمه کرد ،چه سبک و آزاد می رقصند، گویی به چیزی وابسته نیستند. یکی از کاه ها که از همه بیشتر در هوا می چرخید. با صدایی ظریف گفت: ما عاشق این رقصیم! سبک بودن کار هر کسی نیست .باد ما را می چرخاند و به جاهای تازه می برد.
باد که درابتدا به آرامی می وزید . ناگهان جهت حرکت خود را تعقییر داد و در حرکتی دایره وار شروع به چرخیدن کرد. باد در هوا پیچید و کاه ها را در گوشه ای از دشت روی هم انباشت. کاه ها همچنان سبک و شاداب ، به دنبال باد یک جا جمع می شدند، در انتهای روستا جایی که دیوارهایی از خاک و کاه ساخته شده بود .
کاهی که از دیگران سنگین تر بود در هنگامه رقص به آرامی از هوا برزمین افتاد. با صدایی آهسته و گلایه آمیز گفت: رقص من تا همین جا بود . اینجا جایی است که باید باشم!!
باد با صدایی آرام و پر انرژی گفت: من نمی توانم هر چیز را به جایی ببرم. کار من فقط وزیدن است .شما می دانید که هر کاه جای خود را پیدا می کند.
پرهام که همه چیز را با دقت نگاه می کرد. دید که کاه ها در نهایت جایی جمع شدند.و در مسیری درست قرار گرفته اند .با خودش گفت:رقص نظمی دارد . باد چیزی را از بین نمی برد فقط آنها را جابه جا می کند.
در همین حال گروهی از روستاییان که نزدیک کاه های انباشته شده در کناره دیوار بودنند . لبخند زنان گفتنند :باد همیشه به ما کمک می کند تا کاه ها جدا می کند و به جایی می برد که بتوانیم آسان تر آنها را جمع کنیم .
مردی دیگر گفت:
کاه ها سبک اند . اما برای ما ارزش زیادی دارند. اگر کاه نباشد سقف خانه هایمان را چگونه تعمیر کنیم و دام های مان گرسنه می مانند.
پرهام با دقت به حرف های آنها گوش می داد. حالا بهتر می فهمید که حتی کاه که سبک و رقصان به نظر می رسند. در چرخه زندگی نقش مهمی دارند. او به آسمان نگاه کردجایی که باد هنوز در میان خرمن ها می چرخید. با خودش فکر کرد . باد حرفی نمی زند اما با هر حرکت اش حرفی دارد. و به حرکت باد گوش کرد که می گفت: مانند کاه همیشه سبک و همراه باش . برقص و شاد باش . اما مفید باش .
پیرمرد دانایی که از دور نظاره گر همه چیز بود . به پرهام نزدیک شد و با لبخندی گفت: گاهی در زندگی ، مانند باد باید در حرکت باشیم و چیزها را جا به جا کنیم . اما یاد مان باشد که کجا به ایستیم. و در کجا به کار خواهیم آمد. این درس رقصیدن باد و کاه است .
پرهام با نگاهی پر از تعجب به پیرمرد چشم دوخت . و فهمید که هر قدمی در دنیا بی دلیل نیست . باد و کاه ها مانند انسان ها باید به درستی جایگاه خود را پیدا کنند تا در کنار هم به بهترین شکل ممکن کار کنند.
کاهی که از دشت دور مانده بود رقصان گفت : شاید من پرنده ای بشوم . و در آسمان محو شد!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟