«شهر خوراکیها»: قصه‌ای درباره‌ی خوراکیهای مفید

معرفی قصه

«شهر خوراکیها» قصه‌ای تخیلی است که بچه‌ها را به انتخاب آگاهانه‌ی تغذیه‌ی سالم تشویق می‌کند و آنها را در مسیری قرار می‌دهد که خودشان برای خوردن خوراکیهای مفید پیش‌قدم شوند.

دلیل انتخاب این موضوع

امروزه، «بدغذایی» بچه‌ها به یکی از دغدغه‌های مهم والدین تبدیل شده است. ظاهراً، والدین در گذشته خیلی کمتر با چنین مشکلی مواجه بودند. اگر بخواهیم این مشکل را ریشه‌یابی کنیم به دو دلیل اصلی می‌رسیم:
۱- تنوع و وفور خوراکی‌هایی که در دسترس کودکان هستند.
۲- تمرکز بیش از حد والدین بر تغذیه‌ی کودک خود به خصوص در خانواده‌های تک فرزندی.

متاسفانه بسیاری از والدین چنان بر تغذیه‌ی کودک خود حساس هستند که «غذا خوردن» از امری بدیهی برای بقا خارج شده است. کودک فکر می‌کند با غذا خوردن لطف بزرگی در حق پدر و مادرش کرده و مستحق پاداش است! نتیجه‌ی این تفکر، پرورش کودکان بدغذایی است که هر کدام از ما یا نمونه‌ای از آنها را درمنزل داریم یا در اقوام و  اطرافیانمان آنها را می‌بینیم.

 

خلاصه‌ی قصه

کودکان در این قصه وارد شهری خیالی می‌شوند: شهر خوراکیها. بروکلی کوچولوی قصه‌ی ما در محله‌ی سبزیجات در میان خوراکیهای مفید زندگی می‌کند. او خیلی تنهاست و هیچ دوستی ندارد. چیپس و پفک که ساکن محله‌ی هله هوله‌ها هستند، مسخره‌اش می‌کنند.

او با غم و غصه‌ی فراوان به زیر زمین شهر می‌رود و گریه می‌کند. آنجا با سرکه‌ی پیر آشنا می‌شود. سرکه به او نشان می‌‌دهد که چقدر پرخاصیت است و او را ابربروکلی می‌نامد. سرانجام، بروکلی با اعتماد به نفسی که پیدا کرده، بر چیپس و پفک پیروز می‌شود.

 

سخنی با والدین

من با این قصه، کودکان را با خودم به شهری خیالی می‌برم.  کمکشان می‌کنم تا بتوانند در تخیلاتشان با غذایی که می‌خورند ارتباط برقرار کنند.اگر قرار است چیزی بخورند، به مفید یا غیرمفید بودن آن توجه نشان دهند. به خوراکیهای مفید علاقه‌مند شوند و از خوردن غذاهای بی‌خاصیت دوری کنند.

والدین عزیز هم به نوبه‌ی خود با فراهم کردن خوراکیهای مفید، حاوی میوه‌جات و سبزیجات و پرهیز از خرید خوراکیهای «سوپری»، در نهادینه کردن اثر این قصه در کودکان، نقش بسیار مهمی دارند.

علاوه براین،‌ من در حاشیه‌ي این قصه به موضوع «خودباوری» و «اعتماد به نفس» نیز پرداخته‌ام.

قهرمان قصه در خلال اتفاقاتی که برایش می‌افتد، ارزش خودش را درک می‌کند و پس از این تحول، نحوه‌ی برخورد او با مسائل به کلی دگرگون می‌شود. انتقال این احساس «خودارزشمندی» به کودکان، یکی از نقاط قوت این قصه به شمار می‌آید.

این شما و این هم قصه‌ی «شهر خوراکیها»! امیدوارم کودکان نازنینم از شنیدن این قصه نهایت لذت را ببرند.

 

 

همراهی، معرفی و کامنتهای شما، روشنی راهِ من است و من را به ادامه ی کار دلگرم می کند.

 

پادکست این قصه را از اینجا گوش کنید.

 

سایر لینکهای مرتبط با نسیم قصه‌ها👈 اینجاست. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *