قصه دنیای شگفت انگیز سارا

قصه دنیای شگفت انگیز سارا

سارا ویلسون داشت تو اتاقش تمرینات نینجا می کرد که مادرش در اتاق خواب را باز کرد وگفت: سروصدا بس است. برای فردا آماده شو.

بعد مادر در را بست.

سارا از آن حرف بهش برخورد و روی تخت افتاد و آه کشید و گفت:

فردا شنبه است بدترین روز هفته. جایی که تمام بدبختی ها شروع میشه. جایی به اسم (مدرسه) ولی قراره این هفته مثل برق و باد بره درسته؟

(روز شنبه)

وقت کلاس شیمی بود جک و مینا باز باهم دعواشان شده بود آنها کی بودند؟ معلومه دوست های سارا!!!

جک پسری شیطون و ترسو وموطلایی

مینا دختری شجاع مهربان و موهای کوتاه و قهوه ای و روحیه لطیفی دارد

بهت نگفته بودم این رو نریزی؟!

– نه گفتی تقصیر توه اسم مواد رو بهم نمیگی

– خنگ

– ترسو

– لجباز

– خرابکار

– عه! سارا چطوری؟

– ترسو

– نخیرم

– بالاخره چیکار کردین؟

– یه ماده درست کردیم

بعد ماده شروع به قل قل کرد ونزدیک بود منفجر بشه و شد.

سارا گفت همه بخوابن زمین. بعد تمام ازمایشگاه پراز ماده لزج شد و تمامی گیاهان آزمایشگاه پودر شد.

معلم با عصبانیت گفت:

سارا ویلسون، جک دادمین، مینا الویس برین دفتر مدیر!!

مدیر به آنها سه روز فرصت داد که ثابت کنند که ماده دست کاری شده. مدرسه تمام شد و آنها با ناامیدی به خانه سارا رفتن و تا بمانند و تحقیق کنند. بعد از دو روز تحقیق لوکیشن مورد نیاز را پیدا کردند. آن محل آن طرف شهر بود. آنها به آنجا رفتند. شب شد. آنجا پر از انبارهای قدیمی بود تا مینا سرش را پشت به سارا و جک کرد دو نینجای سیاه سارا وجک را بردند مینا مینا سرش را برگرداند و گفت:جک، سارا شما کجایید؟

وای حتما شما رو دزدیدند! می روم پلیس ها را خبر می کنم تا پلیس ها داشتند دنبال بچه ها میگشتند سارا و جک در یک جای تاریک به یه طناب بسته شده بودند. دور وبر آنها پر از نینجا بود. یه صدای مخوف گفت:

خوب خوب ببینم دو بچه ی فسقلی

– بذار ما بریم

– اصلا تو کی هستی؟

– وای ادبت کجا رفته من دکتر لکترم

– خوب دکتر لکتر میخوای چیکار کنی؟

– عجب بچه فضولی ولی بهرحال میخوام ماده ی لزج  را تو آتشفشان بریزم و باهاش تمام کل گیاه های دنیا را پودر کنم ولی موادهای تو شیشه های محصول برای مدرسه های کل کشور رفت. به خاطر همین شما سر از اینجا درآوردید.

– تو نمی تونی این کارو بکنی.

– خیلی ها می تونن ولی شما نمی تونید این چنین لحظه زیبا رو ببینید

ناگهان زیر پاهای بچه ها یه وان پر از کوسه ظاهر شد آنها جیغ کشیدند و ناگهان پلیس ها ظاهر شدن و نینجاها دستگیر شدند. آنها به خوبی پلیس ها نبودند. بچه ها نجات پیدا کردند ولی دکتر لکتر فرار کرد. سارا با مهارت نینجا ایش دکتر را گرفت و پلیس ها او را دستگیر کردند. دکتر گفت نقشم عالی. ولی اگر شما بچه های فضول سرراهم نبودید ..

ازتون متنفرم!!!

– وای خوشحالم که سالمید

آنها را بغل کرد

و رییس جمهور به سارا و دوستای سارا مقام اول رو داد

– سارا و جک و مینا برای نجات دنیا این هدیه را از من بپذیرید

و سارا ویلسون جک دادمین و مینا الویس به خوبی وخوشی باهم زندگی کردند.

نویسنده: باران رفیع زاده

باران رفیع زاده از تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ثبت نام

نام*

شماره موبایل*

کد تایید*

کد تایید ارسال شده به موبایل خود را وارد کنید

بازیابی کلمه عبور

شماره موبایل خود را وارد کنید*

بازیابی کلمه عبوربرگشت
بازیابی کلمه عبوربرگشت

کلمه عبور جدید*

تایید کلمه عبور جدید*

بازیابی کلمه عبور

کلمه عبور شما با موفقیت تغییر یافت