وبینارهای رایگان کتابخوانی ویژهی کودکان و نوجوانان
ایدهی برگزاری جلسات کتابخوانی برای کودکان و نوجوانان در طی دورههایی که در سال گذشته برای آنها برگزار کردم، شکل گرفت. همیشه اولین توصیهای که در دورههای داستاننویسی یا انشانویسی به کودکان و نوجوانان میکردم، افزایش میزان مطالعه بود.
نسیم قصه ها — قصه ها — مهارت حل مسئله — سنجاب و کبک قصه ای درباره امانتداری
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. سنجاب بازیگوشی بود که بر درختی بلند در دل جنگل لانه داشت. کبک زیبایی هم بر شاخهای از همان درخت زندگی میکرد.
کبک و سنجاب همسایههای خیلی خوبی برای هم بودند و هر روز عصر شادمانه با یکدیگر بازی میکردند، حرف میزدند و خوش میگذراندند.
روزی از روزها، کبک مثل همیشه پیش سنجاب آمد تا کمی با هم حرف بزنند و بازی کنند. سنجاب وقتی کبک را دید، چشمش به گردنبد زیبایی افتاد که کبک به گردنش انداخته بود. چشمانش از شادی برقی زد و گفت:
– وای! کبک عزیزم! این گردنبد زیبا را از کجا آوردهای؟ چقدر به تو میآید!
کبک با شادی جواب داد:
– ممنونم سنجاب جانم. خودم آن را با شاخ و برگ درختان و سنگهای خوشرنگِ جنگل درست کرده ام و زحمت خیلی زیادی برای درست کردنش کشیدهام.
سنجاب گفت:
– واقعا که زیبا شده! آفرین بر تو. خوش به حالت! کاش من هم یکی از آنها داشتم! آخر امشب به جشن تولد دخترعمویم دعوت شده ام و هیچ گردنبدی ندارم.
کبک فکری کرد و گفت:
– اشکالی ندارد سنجاب جان. تو بهترین دوست من هستی. من میتوانم این گردنبد را به تو قرض بدهم تا با آن به مهمانی بروی.
سنجاب از خوشحالی کبک را محکم بغل کرد و گفت:
– ممنونم کبک عزیزم! هرگز این مهربانیات را فراموش نمیکنم!
کبک گفت:
– خواهش میکنم. فقط یادت باشد فردا آن را به من پس بدهی و حسابی از آن مراقبت کنی.
سنجاب خیلی مطمئن جواب داد:
– خیالت راحت باشد! من امانتدار خیلی خوبی هستم.
سپس، کبک گردنبدش را باز کرد و آن را به دور گردن سنجاب انداخت و بعد از خداحافظی، هر کدام به لانهی خودشان برگشتند.
سنجاب آن شب با گردنبد کبک به جشن تولد دختر عمویش رفت و خیلی به او خوش گذشت. شب که به خانه برگشت، خیلی خسته بود و بدون اینکه گردنبد را از گردنش باز کند و آن را در جای مناسبی بگذارد، خوابش برد.
صبح که از خواب بیدار شد، متوجه شد گردنبد کبک توی گردنش نیست. با نگرانی رختخوابش را گشت و دید که گردنبد نصفه شب پاره شده و از گردنش درآمده و توی رختخوابش افتاده است.
سنجاب خیلی ناراحت و غصهدار شد. حالا چه کار باید میکرد؟ جواب دوست عزیزش را چه میداد؟
بچهها!
حالا نوبت شماست که خوب فکر کنین و به سنجاب کوچولو کمک کنین تا بتونه یه راه حل خوب برای مشکلش پیدا کنه. راه حلهای خودتون رو به کمک بزرگتراتون برام بنویسین🥰
نام*
شماره موبایل*
کلمه عبور جدید*
تایید کلمه عبور جدید*
کلمه عبور شما با موفقیت تغییر یافت
کد تایید را وارد کنید*
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.