«موشی مخترع و خرگوشک»: قصه‌ای درباره‌ی پذیرش نقش فاعلی

«موشی مخترع و خرگوشک»، قسمت دوم قصه‌ی محبوب «موشی مخترع» است. موضوع مورد بحث در این قصه، عدم انفعال و داشتن نقش فاعلی در زندگی است. موضوعی بسیار مهم که حتی برای بزرگسالان نیز مفید است: اینکه در هنگام بروز مشکلات، به جای اینکه مدام گلایه کنیم و منتظر کمک دیگران باشیم، خودمان برای خودمان قدمی برداریم و در کارها نقش فاعلی داشته‌باشیم.

اگر زندگینامه افراد موفق را بخوانیم، به اصل مهمی پی می‌بریم. این که آنها همیشه در زندگی نقش فاعلی داشته‌اند. به جای اینکه بنشینند و از زمین و زمان و روزگار گلایه کنند و خود را «نسل سوخته» بنامند، دستشان را بر روی زانوان خودشان گذاشته و تا جایی که توان داشته‌اند، قدمی برای بهتر شدن حال خود و جامعه برداشته‌اند.

شرح قصه

قصه از جایی شروع می‌شود که خرگوشک مدام از دیگران توقع دارد تا کاری برای خوب شدن حالش انجام دهند. اما هیچکس قدمی برای او برنمی‌دارد. هرکس به فکر کار خودش است.

خرگوشک برای حل مشکلش از موشی می‌خواهد تا یک دستگاه «حال خوب کن» برایش درست کند. موشی قبول می‌کند. صبح روز بعد، موشی دستگاه را به خرگوشک می‌دهد. اما خرگوشک متوجه می‌شود که دستگاه فقط یک جمله را تکرار می‌کند: «حالا می‌خوای چیکار کنی؟»

خرگوشک به ناچار هر بار راه حلی برای مشکلش پیدا می‌کند و قدمی برای خوب شدن حال خودش برمی دارد. در نهایت، متوجه می‌شود که هیچ کس جز خودش نمی تواند به او کمک کند.

هدف از نگارش قصه

هدف اصلی من از نگارش این قصه، این بود که به بچه‌ها نشان دهم بهترین معجزه و پیشرفته‌ترین دستگاه برای خوب شدن حالشان، درون خودشان است. اینکه وقتی مشکلی پیش می‌آید، اول از خودشان بپرسند : «حالا می‌خوای چیکار کنی؟» و در ادامه، بهترین راهبرد را انتخاب کرده و به میزان تواناییشان قدمی بردارند.

امیدوارم کودکان دوست داشتنی و عزیزم از شنیدن این قصه نهایت لذت را ببرند و همواره این سوال اساسی را در ذهن داشته باشند و برای خوب شدن حالشان به معجزه‌ی درون بنگرند.

لطفا با ثبت دیدگاه خود و فرزندتان در بهبود کیفیت قصه‌ها مشارکت کنید🙏🌹