طرفداری از جنس کودکانه
کودکان واقعیترین طرفداران در جهانند.
وقتی طرفدار چیزی هستند، سرسری یا از روی تعارف نیست.
اصلاً یکی از دلایلی که کار در حوزهی کودکان را برگزیدم همین بود. همین زلالی بیحد و حصر بچهها.
همین که اگر دوستت نداشته باشند، بیپروا نشانت می دهند و اگر مورد پسندشان باشی، همهجوره برایت مایه میگذارند.
پیامهای مهرآمیزشان گاهی تنها دو کلمه است: دوستت دارم. اما واقعیتر و صادقانهتر از صدها صفحه نامهی فدایت شوم است.
مادر آوا یک نویسنده است. حتم دارم بزرگ شدن در دامن مادری فرهیخته در درک بالای او از قصهها، نقش مهمی داشته است.
وقتی فیلم آوا را برایم فرستاد، انگار چیزی در دلم جوانه زد، از جنس شوق. نوری در دلم تابید، از جنس امید.
آوا آنقدر به دقت و پرتکرار قصههایم را گوش داده بود که حتی ریزهکاریهای لحن را که من به سختی در ضبط پادکست رعایت کرده بودم، بدون کوچکترین تغییری اجرا میکرد.
جدا از تمام استعدادها و نبوغ این فرشتهی کوچک که او را چنین در اجرا توانمند و خوش ذوق ساخته، آوا این نوید را به من داد که کارم از دلی عاشق برآمده و لاجرم بر دلهای پاک کودکان نشسته است.
آوای من، دختر خوش ذوق و با استعدادم، قاطعیتم را در ادامهی این مسیر، در سختترین روزهای زندگیام، مدیون هنرنمایی عاشقانهی توام.
من از تو و تمام مخاطبان کوچکم یاد گرفتم که وقتی کسی کاری را با عشق برایم انجام میدهد، با حرفی، متنی، دعایی یا حرکتی نمادین به او نشان دهم که عشقش را دریافت کردم و قدردانش هستم.
عاشق تک تک شما هستم و درخشش و موفقیت تک تک شما را از صمیم قلب از خداوند خواهانم. بمانید برای نسیم قصهها.