جدول ضرب

آرش و عددهای قهرمان جدول ضرب

آرش پسر کلاس سومی، با مشکل بزرگی روبه رو بود: حفظ کردن جدول ضرب ،خانم خسرویی معلم سخت گیر ش،همیشه با صدایی خش دار می گفت:
آرش تا جدول ضرب رو حفظ نکردی ، اجازه نداری اسم کلاس سوم را بیاوری! حتی یه جدول نخون هم مثل تو توی کلاس سوم اضافه است.
هر وقت آرش می خواست جدول ضرب را حفظ کند انگار کسی یا چیزی با ها ش همکاری نمی کرد و مشکل پشت مشکل براش پیش می آورد. هر شب پای دفتر مشق اش می نشست .اما مغزش مثل یه تلویزیون بی آنتن فقط خش خش می کرد.

شبی اتفاق عجیبی افتاد. آرش دفتر مشق اش را باز کرد،ناگهان صدایی نازک و عصبی را شنید.
آخ باز اومده ما رو ضرب کنه؟!
آرش سرش را بلند کرد و به اطراف نگاه کرد.چیزی ندید.دوباره دفترش را نگاه کردو دید عدد 3 از روی صفحه به او خیره شده!

آغاز شورش عدد ها
عدد 3 با عصبانیت گفت : تو چکار می کنی هر شب ما رو ضرب می کنی؟ خسته شدیم.
آرش که از تعجب چشمانش گرد شده بود.گفت : وای شما حرف می زنید ؟
عدد 6 که دست به کمر زده بود جلو آمد و گفت:
آره ما حرف می زنیم ! تازه شاکی هم هستیم ! تو فکر کردی ما برده های تو هستیم که هی بچه دار شیم ؟
عدد 7 با صدای بم پرید وسط حرف : من از تو شاکی ام هر بار میای منو می کوبی به یه عدد دیگه ،آخه چرا؟ تازه همیشه آخر بازی من می مونم و 8 انگار فقط من و اون باید کار کنیم.
عدد 8 با غرور گفت: خب معلومه ،چون من عددی قوی ای هستم .همه به من احترام می ذارن.
عدد 2 که کنار ایستاده بود و خواب آلود به نظر می رسید .گفت: احترام؟! من که از اول دبستان همه جا هستم. 2*2 یا2*3 و همین طور ضربدر …….کی می خواین بذارین یه کم استراحت کنم؟
عد 9 که همیشه خودش را یه سرو گردن بالا تر از دیگران می دانست.جلو آمد و با لحن مغرورانه گفت: آرش به من نگاه کن من از همه بزرگ ترم،از همه مهم ترم،اما چرا فقط وقتی با خودم ضرب می شوم به من توجه می کنی ؟
آرش که گیج شده بود گفت : باشه باشه شما چی می خواین؟
عدد 6 با بغض گفت : می خوای چی کار کنیم ؟ هر بار منو ضرب می کنی یه داستان عاشقانه می سازی!! می گی من و 9 عاشق همیم و بچه مون می شود 54 آخه این چه قصه ایه
عدد 9 اخم کرد و گفت : نفهمیدم من عاشق کی شدم ؟
من فقط وقتی خوشحالم که با عدد 5 ضرب بشم. و میوه عشق مون 45 بشه این رمانتیک ترین عدد دنیاست.
عدد 5 با ناز و کرشمه گفت خوب معلومه دیگه من خوش تیپ ترین عدد هستم . همه عاشق منن.
عدد چهار که معمولا ساکت بود. این بار جلو آمد و گفت :
هیچ کس به من اهمیت نمی ده .چرا من فقط با خودم ضرب می شم (4*4)برای من هم قصه می سازی ؟ من هم دلم می خواد قهرمان باشم!
آرش خنده اش را پنهان کرد و گفت : قبول از این به بعد برای همه قصه می سازم مثلا وقتی 3 ضربدر 4 می شود و بچه شون می شه 12 قصه اینه : که 12 یه ماجرا جوی شجاعه می خواد با دارک ویدر بجنگد.
فردای آن روز وقتی آرش سر کلاس درس نشسته بود.خانم خسروی با جدیت گفت : آرش 8ضربدر 7؟
آرش لبخند زد و گفت: خانم 8 و 7 رفتن . فوتبال بازی کنن .
توپ رو که شوت کردند.گل شد56 !!
کلاس از خنده منفجر شد. حتی خانم خسروی هم نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد. اما خودش را جمع کردو گفت:
این دیگه چه مدل درس خوندن است؟

آرش با اعتماد بنفس گفت :خانم این علم است که با هنر قاطی شده. سامیار هم کلاسی بد جنس آرش گفت : تو دیوونه ای ! مگه عددها حرف می زنند؟
آرش با خونسردی گفت :آره حرف می زنن، فقط تو نمی شنویی
آرش با کمک عدد ها و قصه هایش بلاخره جدول ضرب را حفظ کرد. خانم خسروی وقتی دید آرش حتی می تواند برای 9ضربدر 9 قصه بسازد وبگوید 81 یک نابغه است که می خواد دنیا رو کشف کنه.فهمید آرش خلاق ترین دانش آموز کلاس است .او حالا قهرمان کلاس بود. وقتی مادرش فهمید که آرش به عدد ها شخصیت می دهد .گفت پسرم داری قصه می گی یا عدد ها را جادو می کنی؟
آرش با لبخند گفت مامان فعلا جدول ضرب تمام شد می خواهم قصه های بیشتری برای ریاضی بنویسم .
مادر خنده ای کرد و گفت: این بچه یه روز دنیا رو عوض می کنه ولی تا اون وقت ما رو از پا در می آورد.
حدس می زنید آرش قصه ایی که برای
7*9 می نویسد چی می تونه باشه شما برای من بنویسید
6*8